بسیاری از کسانی که خود را موظف میدانند که با دخالت در امور خصوصی دیگران آنان را به اصطلاح «امر به معروف» یا «نهی از منکر» کنند از نوعی خودبرتربینی عقیدتی برخوردار هستند. آنها مفروض میگیرند که دیدگاه یا باور آنان دیدگاهی بهتر و فراتر است و بر این اساس خود را محق میبینند به دیگرانی که مانندشان نمیاندیشند امر و نهی کنند و طبعا واکنش منفی بسیاری از آنان را نیز برمیانگیزند.
به عنوان نمونه میتوان به ویدئوی این معمم جوان اشاره کرد که در توصیه به انجام «امر به معروف و نهی از منکر» دیدگاههای متفاوت را تلویحا به لجنزار تشبیه میکند و باور به آنها را با سقوط در پرتگاه یکی میکند. این چه مسیر ناراست و ناروایی است که حتی در صورتهای نرمخویانهی خود نیز، دیدگاههای دیگران را «لجنزار» و «پرتگاه» میخواند؟ آیا نباید در چنین مسیر مداراستیزانهای شک و تردید روا داشت؟
در پی چنین خودبرتربینی عقیدتیای، میتوان به این نکته نیز اشاره کرد که «امر به معروف و نهی از منکر» دستکم دو پیامد منفی دارد؛
۱- نقض حریم خصوصی افراد
۲- فرصتی برای اعمال ناروای قدرت. هر دوی این پیامدها را میتوانیم به صورتی تمامعیار در برخورد گشت ارشاد و پلیس به اصطلاح امنیت اخلاقی با زنان ایرانی ببینیم.
نکته جالب توجه اینکه، نگاه منفی به پدیده «امر به معروف و نهی از منکر» چنان در میان ملت ایران جا افتاده است که مسئولان مربوطه نیز از اذعان به آن ناگزیر هستند؛ چنانکه جلیل محبی دبیر وقت «ستاد امر به معروف و نهی از منکر» در سال ۹۹ طی گفتگویی اذعان کرد که: «مردم وقتی در سال ۹۷ واژه امر به معروف و نهی از منکر را میشنیدند به ورود بیاجازه به حریم خصوصی دیگران و واژههایی مثل فضولی تعبیر میکردند.»
وقتی مردم با چنین صراحتی نسبت به این پدیده نگاه منفی دارند، آیا تاکید بر آن موجب فرار و نفرت نسبت به اصل دین نمیشود؟ آیا بهتر نیست اندیشمندان مداراجوی دینی به لزوم بازنگری در وجوب چنین اصلی بپردازند؟