معرفی فیلم ۱۲- تلماسه۲

می‌گه: اسم پنهانی تو چیه؟ چانی می‌گه: سی‌هایا! (Sihaya) می‌پرسه این اسم چه معنی داره؟ می‌گه: بهار بیابان! لابد از باب ادبه که جواب می‌شنوه: خیلی زیباست! اما چانی می‌گه: متنفرم ازش! چون بر مبنای یک امیدواری دروغه!

چانی در واقع می‌گه «false prophecy» که یعنی «نبوت باطل.» اغلب ما ایرانیان هم دو اسمی هستیم؛ اسمی که معمولاً عربی- اسلامی‌ست و در شناسنامه درج می‌شود و بنابراین اسم رسمی ماست و اسم دومی که معمولاً یک نام ایرانی اصیل است. آیا ما ایرانیان هم این دو اسمی بودن را همان‌گونه تجربه می‌کنیم که کاراکتر چانی در قسمت دوم فیلم «تلماسه»؟ آیا اسم رسمی ما مانند اسم پنهان چانی، بر یک دروغ بنا شده است!؟ بر یک چشم‌انداز دینی باطل و فریبنده!؟ بر چیزی در حد «بهار بیابان»!؟

آنکه مردم بومی سیاره‌ی اترکیس، «مهدی» می‌خوانند طرف صحبت چانی در این سکانس است. آنها بر سر تلماسه‌ای نشسته‌اند و «مهدی» توضیح می‌دهد که قلعه‌ی پدرانش در سیاره‌ی دیگر بر صخره‌ای بنا شده که مشرف به دریاست. اما چانا که در سیاره‌ی پوشیده از تلماسه بزرگ شده، اصلاً نمی‌داند دریا چیست و چطور می‌توان در آبی بزرگ «شیرجه» رفت! او ققط می‌داند که در بیابان، بهاری رخ نمی‌دهد. بنابراین اسم دومش، یعنی «چانی» را ترجیح می‌دهد.

از رمان علمی- تخیلی فرانک هربرت با نام «تلماسه» اقتباس‌های سینمایی متعددی انجام شده است. قسمت دوم یکی از جدیدترین این اقتباس‌ها، به کارگردانی دنی ویلنوو (Denis Villeneuve) در سال جاری میلادی (۲۰۲۴)‌ از شبکه‌های تلویزیونی پخش گردید و در دسترس علاقه‌مندان به این ژانر است. از این کارگردان پیش از این، دو فیلم دیگر از همین ژانر، یعنی «ورود» (Arrival) و بلید رانر ۲۰۴۹ (Blade Runner 2049) را تماشا کرده‌اید.

چهارچوب کلی داستان رقابت دو خانواده‌ی اشرافی برای تصرف سیاره‌ی آرکیس است. شن‌زارها و صحراهای بزرگ این سیاره که کرم‌های هیولاواری هم دارد، به جهت برخورداری از ماده‌ی شگفت‌انگیزی که اسپایس نامیده می‌شود ارزشمند است. با اسپایس، هم قابلیت‌های شناختی ذهن انسان افزایش می‌یابد و هم سفرهای فضایی ممکن می‌شود. در نتیجه پل آتریدس، فرزند یکی از این دو خانواده‌های اشرافی رقیب، اگرچه خود متولد سیاره‌ی سرسبز کالادان است، به آرکیس می‌آید تا بتواند با کمک بومی‌های این سیاره که فریمن نامیده می‌شوند، این سیاره‌ی استراتژیک را به تصرف خود درآورد. بومیان سیاره‌ی آرکیس، سر و شکلی شبیه به بادیه‌نشین‌های شبه‌جزیره‌ی عربستان دارند و چانا یکی از این مردم است. آنها در پیشگویی‌های پیامبرانه‌ی خود، منتظر «لسان‌الغیب» و «مهدی» بوده‌اند تا با رهبری او بر سیاره‌ی خود مسلط شوند. پل آتریدس، برای آنها همان مهدی موعود است!

اینکه یک غربی، یا دقیق‌تر بگوییم، یک سفیدپوست اروپایی‌مآب، برای کمک به ملت‌های «تحت ستم» یا «مستعمره‌نشین»‌ به مردم بومی بپیوندد و با رهبری آنها یک قیام ضداستعماری را ترتیب دهد، یک الگوی روایی شناخته شده در ادبیات و سینمای غرب است. علاقه‌مندان قدیمی سینما نمی‌توانند در ذهن خود مابین شخصیت «لاورنس عربستان» در فیلمی به همین نام و شخصیت «پل آتریدس» در این فیلم، شباهتی پیدا نکنند. لاورنس عربستان البته یک نظامی بریتانیایی واقعی بود که برای کمک به اعراب شمال غرب شبه‌جزیره‌ی عربستان در شورش آنها علیه امپراطوری عثمانی، نقش مهمی ایفاء کرد. کاری که او می‌کرد در راستای منافع دولت بریتانیا هم بود؛ اما نیت شخصی او، کمک خالصانه به مردمی بود که کاملاً بدوی بودند و جنگ‌افزارهای مدرن برای رویارویی با امپراطوری عثمانی نداشتند. نه فقط فضایی که لورنس عربستان در آن برای مردم بومی شبه‌جزیره جنگید، بسیار شبیه به فضای فیلم تلماسه است، بلکه می‌توان دید که هر دو مورد اقبال مردم بومی قرار می‌گیرند، هر دو به مرور تغییر شخصیت می‌دهند و به یک رهبر نظامی تبدیل می‌شوند، هر دو رسوم بومی را در زندگی خود می‌پذیرند و هر دو به نوعی با تعبیر دینی «تقدیر» یا آنچه رقم خورده یا نوشته است (written) درگیرند. اگرچه لاورنس عربستان سعی می‌کند به مردم بومی حالی کند که چیزی از پیش رقم نخورده و فقط با اراده و برنامه به دست می‌آید، شخصیت افسانه‌ای پل آتریدس، خود قابلیت پیش‌گویی دارد؛ یعنی قابلیت کشف آنچه از پیش رقم خورده و مقدر است. پل آتریدس، پس از نوشیدن از مایع سمی آبی‌رنگی که در بدن کرم‌های هیولاوار آرکیس گرفته شده است، چنین قابلیتی را در خود می‌یابد.

این روایت و روایت‌هایی از این دست که بر الگوی قهرمانی بیگانه که خودی از آب درمی‌آید و در مبارزات «خلقی» شرکت می‌کند، استوار است، سابقه‌ی درازی دارد و شاید بتوان یکی از مشهورترین داستان‌های کتاب مقدس (Bible) یعنی داستان موسی را هم یکی از همین نمونه‌ها تلقی کرد. دست‌کم، در فیلم لاورنس عربستان شما می‌بینید که لاورنس وقتی از صحرای سینا عبور می‌کند تا به قاهره برسد، خود را با موسای پیامبر همذات‌پنداری می‌کند. هر چه باشد، موسی هم مطابق با داستان تورات و قرآن، اصالتاً یک عبرانی بود اما در میان دشمنان عبرانیان بزرگ شد و بعد برای کمک به مردمی که به آنها تعلقی عمیق‌تر داشت، گروید تا آنجا را نجات دهد. مهدی داستان آقای فرانک هربرت هم از همین قسم قهرمانان است. اما در حالی که مخاطب غربی با شیفتگی به این قبیل داستان‌ها اقبال می‌کند، معلوم نیست که یک نفر خاورمیانه‌ای احساسات مشابهی داشته باشد. این موضوع وقتی پیچیده‌تر می‌شود که شما نسبت به جنگ‌های حسب‌الادعا ضداستعماری، و یا نسبت به ایده‌ی «جنگ مقدس» نظر متفاوتی داشته باشید.

تیم پژوهشی گفت‌وشنود، نه فقط به علاقه‌مندان ژانر علمی-تخیلی، بلکه به پژوهندگان ادبیات دینی و روایت‌شناسی، تماشای قسمت دوم فیلم «تلماسه» را پیشنهاد می‌دهد.