یک ایرانی میخواهد اسم بچهاش را دیوید بگذارد و در اداره ثبت احوال با مشکل برمیخورد. کارمند اداره میگوید اگر در ایران زندگی میکنی مجاز نیستی اسم بچهات را «دیوید» بگذاری. گفتگوی بین آنها جالب و تا حدی طنزآمیز است. مثلاً فرد متقاضی توضیح میدهد که «دیوید» نام نویسندهی مورد علاقهی همسرش است. نام نویسندهی مورد علاقهی خودش «غلامحسین ساعدی» است. نویسندهای که به عنوان هوادار انقلاب ۵۷ از جناح چپ مارکسیستی برای مخاطب ایرانی آشناست. وقتی کارمند اداره ثبت احوال میگوید خب «غلامحسین» چه اشکالی دارد!؟ متقاضی پاسخ میدهد آخر غلامحسین؟! مثلاً بچهی شما را صدا بزنند غلامحسین بیا اینجا!؟ این قسمت از گفتگوی این دو نفر شاید به شکاف شدیدی که میان فرهنگ چند دهه پیش جامعهی ایران با کلانروندهای امروزی وجود دارد، غیرمستقیم اشاره میکند. اما این قسمت، تنها قسمت اول از یک مجموعه گفتوگوی ۹تاییست.
شکل روایت سینمایی در فیلم «آیههای زمینی» به کارگردانی علیرضا خاتمی و علی عسگری به صورت گفتگوست. دوربین تنها یکی از دو طرف را نشان میدهد و طرفی که پشت میز نشسته و دستبالا را دارد و اغلب کارمند یک نهاد دولتیست، نشان داده نمیشود مگر در بخش پایانی فیلم که در واقع دیالوگی در کار نیست. طراحی قاب گفتگوها به این شکل در خدمت محتواست: این یک گفتگوست بیآنکه واقعاً یک گفتگوی سالم، منصفانه و عادلانه باشد. در یک طرف، کسی از سمت حکومت مجوز دارد تا در شخصیترین امور مردم دست ببرد و حتی بدن برهنهی آنها را تماشا کند. در نامگذاری برای فرزندانشان با توجیهاتی که برایش آماده کردهاند دخالت کند و روابط شخصی آنها را مورد پرسش قرار دهد.
موضوع بسیاری از این قسمتها مسائل جنسی و جنسیتیست: کسی به خاطر اینکه عکس آدم بیحجاب در ماشیناش دیده شده مورد پرسش است، کسی به خاطر اینکه دوستپسرش مقابل مدرسه دیده شده، و کسی که متقاضی استخدام در یک شرکت خصوصیست عملاً در موقعیت تنفروشی قرار گرفته است. یک تماشاگر غیرایرانی اگر فرض بگیرد که فیلم یک رئالیسم اجتماعیست و مبالغهای در نمایش واقعیت ندارد، قطعاً قضاوت خواهد کرد که این جامعه، شدیداً تنش جنسی و جنسیتی دارد.
اما موضوع همهی این گفتوگوها جنسی و جنسیتی نیست. کارگردانی میخواهد مجوز فیلمش را بگیرد. فیلمنامه او درونمایهی کهن «قتل پدر» را در زمینهی یک روایت شخصی قرار داده است. مأمور صدور مجوز در ادارهی دولتی، میگوید قتل پدر نباید روایت شود. آیا کنایهای از اینکه وجهی از تنشهای جامعهی ایران، تنش بین نسلهاست!؟ همان جنگ قدیمی میان رستم پدر و سهراب پسر است که این بار فرزندان دختر را هم درگیر کرده است!؟ آیا تنشهای جنسیتی هم زیرمجموعهی جنگ بین نسل جدید با نسل قبل از خود باید فهم شود؟ اگرچه ممکن است برای مخاطب ایرانی مرور کردن این سایشها و فرسایشها میان آنکه بر سر کار است و آنکه کارش گیر کرده، اعصابخوردکن باشد و نه موقعیت کمدی، اما فیلم در پس یک کمدی تلخ، مایههایی از اندیشه را هم فراهم میکند برای آنها که اهل تحلیل باشند.
آنها که دوست دارند جزئیات یک فیلم را در تعبیر و تفسیر نهایی مدنظر بگیرند، ایبسا که با استناد یکی دو اپیزود بگویند مسألهی طرحشده، نه صرفاً یک نظام سیاسی تمامیتخواه در جامعهی ایران، یعنی جمهوری اسلامی، بلکه خودِ جامعهایست که گویا هیچ فرصتی را برای انتقامکشی و عقدهگشایی از همشهری و هموطن خود از دست نمیدهد. لحن هیچکدام از کسانی که نقش مستنطق را بازی میکنند و چهرهیشان پشت دوربین دیده نمیشود، تصنعی و تکلفآمیز نیست. هیچکدام از آنها به خاطر نقشی که ایفاء میکنند و رفتار زشتی که بروز میدهند، متأسف به نظر نمیرسند. ممکن است کسانی بگویند که مسأله حتی ایدئولوژی اسلامگرایی نیست که حکومت با استناد به آن، به حریم خصوصی مردم به صورت سیستماتیک تعرض و تجاوز میکند؛ بلکه ایدئولوژی خانوادهی متعصب و کنترلگر ایرانیست.
در تأیید این ادعا میتوان گفت که بعضی از قالبهایی که به مردم تحمیل میشود، واقعاً ریشه در قرآن و متون اسلامی ندارند. مانند «حجاب اسلامی» که اگرچه یک پوشش رسمی حکومتیست اما خانوادهی سنتی ایرانی هم برای کنترل فرزندان خود، به ویژه فرزندان مونث، از آن (سوء)استفاده میکند. میتوان ادعا کرد جداسازی جنسیتی که در خود خانوادهی ایرانی اِعمال میشود (یا دستکم لایههایی از آن)، فضای ملتهب جنسی درست میکند. همین فضای ملتهب است که توضیح میدهد که چرا وقتی شما برای استخدام به یک شرکت خصوصی میروید، حس بدی پیدا میکنید وقتی مدیر شرکت میگوید حجاب اینجا آزاد است و نمیتوانید این را به آزادمنشی و آزادروشی مدیر تعبیر کنید؛ بلکه به گرسنگی جنسی و وقاحت سوءاستفاده از موقعیت برتر در کار.
ممکن است کسانی بگویند و بتوانند تمامی اپیزودها را هم بر این مبنا تفسیر کنند که موضوع دقیقاً حکومتیست که از تحقیر و سرکوب شهروندان خود لذت میبرد و در واقع با آنها طلبکارانه و پیشدستانه برخورد میکند تا خودش مجبور نباشد در مورد چیزی توضیح دهد یا پاسخگو باشد. حمله میکند چون معتقد است بهترین دفاع، حمله است! مهاجم است و اسم کار خود را «مقاومت» در برابر تهاجم فرهنگی غرب میگذارد.
تعبیر و تفسیر مطلوب شما از این نُه اپیزود هر چه که باشد، پردهی پایانی هوشمندانه و قابل ملاحظه است و ارجاعی به شعر مشهور فروغ فرخزاد، «آیههای زمینی» دارد. شما در این پردهی پایانی، برای اولین بار کسی را که پشت میز نشسته است میبینید. اگرچه فیلم در ایران درخواست پخش نداشته و مجوز نگرفته است، اما دو کارگردان فیلم تصمیم گرفتهاند این فرد را که نماد و نمایندهی همهی پشتمیزنشینهای فیلم است، به صورت یک مکلاه و نه یک معمم، تصویر کند. آیا این یک نوع محافظهکاری یا احتیاط است در دوران پس از انقلاب مهسا که دستکم دو کارگردان به صورت مشکوکی به قتل رسیدهاند!؟ علیرضا خاتمی در گفتگوی ویدئویی با خبرنگار رادیو فردا در جشنوارهی کن، در این مورد توضیحی نمیدهد. مورد پرسش هم قرار نمیگیرد. او حتی میگوید که نخواستهاند که صدای شهروندان مبارز در داخل ایران باشند. چون به نظر ایشان صدای کس دیگری بودن، کنش استثمارگرانه است! او البته تصریح میکند که در جامعهی امروز ایران، مذهب وسیلهی سرکوب شهروند است. اما مسالهی اصلی قدرت است و بنابراین یکی از کاراکترها در فیلم، میخواهد حجاب داشته باشد و در سمت درست گفتگو نشسته است.
فیلم «آیههای زمینی» نخستینبار در می ۲۰۲۳ در بخش «نوعی نگاه» جشنوارهی فیلم کن نمایش داده شده است و به تعبیری روایتی از مقاومت شهروندان در برابر حکومتیست که خود از راه سوءاستعمال کلمهی مقاومت به جای تجاوز و تعرض، در حقیقت آن را از محتوا تهی کرده است.
تیم پژوهشی گفتوشنود، تماشای این فیلم شجاعانه را به آزادیخواهان و به پژوهندگان جامعه و سیاست و فرهنگ ایران، پیشنهاد میکند.